از دوستم شنیده بودم یه جا سراغ داره که دل شکسته رو خوب می خرن.
آدرس اونجا رو به زحمت پیدا کردم،
صاحب مغازه یه پیرمرد بود که روی یه صندلی چوبی و قدیمی نشسته بود و داشت با زحمت با یه تکه نخ محکم یه قلب تیکه تیکه شده رو وصله میزد !
وای چه قدر قلب اونجا بود !!! ..
رفتم تو ...
- سلام ،
یه دل آوردم واسه فروش
پیرمرد بدون اینکه حتی نگاهی به من بندازه پرسید:
- چند بار شکسته؟
- مگه مهمه؟
- بله، هر چی کمتر بهتر
قلبم و گرفتم کف دستم ... پیرمردبدون توجه به لرزش انگشتام اون وگرفت و در حال ورانداز کردنش زیر لب یه چیزایی زمزمه کرد:
- این دو تا درست میشه، این یکی خیلی بزرگه...
یه مرتبه سرش و آورد بالا پرسید:
- دل خودته یا پیداش کردی؟ از کسی خریدی؟
- نه مال خودمه ، چند میخریش؟
- قیمتی نداره.
- من اگه بخوام یکی ازت بخرم چند میدی؟
- بستگی داره.
- به چی؟
- کدومش رو بخوای
- مثلآ اون
- فروشی نیست
- چرا؟
- عتیقست ... !
- مال کی بوده؟
- مجنون
- خب اون
- فروشی نیست
- آخه چرا مگه مال کیه؟
- سواد داری زیرش نوشته که ... فرهاد
- خب اون چی؟
- اون اصلآ فروشی نیست
- مال کیه؟
- مال خودمه
- حالا مال منو چند می خری؟
- مال تو ... یه آهم نمی ارزه !
چشام از کاسه زد بیرون،آخه چرا؟
- قلبت خیلی وصله داره ...!
چند جاش هم اصلآ درست نمیشه
آدم معروفی هم که نیستی
- خب نیستم ولی عــــاشق که هستم
پوزخندی زد و گفت:
- عاشق ... !
این قلبهایی رو که میبینی همه مال عاشقایی هست که از عشق حقیقی مردن ،
تو هنوز خیلی تا این عشق فاصله داری ،
نه ، قلبت به دردم نمی خوره ...!
پیرمرد این و گفت و با سردی دلم و گوشه ای گذاشت ،
دلم و بر داشتم و تو راه برگشت همش به جمله های آخر پیرمرد فکر میکردم « عاشق ... ؟! این قلبهایی رو که میبینی همه مال عاشقهایی هست که از عشق حقیقی مردن ، ... تو هنوز خیلی تا این عشق فاصله داری ، قلبت به دردم نمی خوره ... به دردم نمی خوره...
باخودم گفتم من قلب خودم دوست ندارم چه توقع داری کس دیگه دوست داشته باشه .........
javahermarket
نوشته : نارون
تاریخ: یک شنبه 23 مهر 1391برچسب:قیمت,فروشی,بستگی,داستان,دلگیر,پیرمرد,قلب,مغازه,فروشگاه,انگشت,صندلی,چوبی,وصله,لب,نخ,زحمت,شکسته,بزرگ,لرزش,